استاد دکتر «طاهره صفارزاده» شاعر، نویسنده، محقق و مترجم در ۲۷ آبان ۱۳۱۵ در سیرجان در خانواده اى متوسط که پیشینه اى عرفانى داشتند، متولد شد. در شش سالگى تجوید و قرائت و حفظ قرآن را در مکتب محل آموخت. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در کرمان گذرانید.
اولین شعر را در سیزده سالگى سرود که نقش روزنامه دیوارى مدرسه شد و اولین جایزه شعر را که یک جلد دیوان جامى بود در سال چهارم دبیرستان به پیشنهاد استاد باستانى پاریزى از رئیس آموزش و پرورش استان دریافت کرد. شهرت خانم «صفارزاده» نزد ملت ایران با شعر «کودک قرن» پدید آمد. او در دانشگاه در رشته زبان و ادبیات انگلیسى لیسانس گرفت و براى ادامه تحصیل به انگلیس و سپس به آمریکا رفت …و امروز نهم آذر ماه در مراسمى که به منظور بزرگداشت بانوى پرتلاش قرآن، بیان، شعر و ادب در مؤسسه فرهنگى خاتون قلم، برگزار شده، جاى این بانوى فاضله خالیست. این محفل شاعرانه و روحانى، هر چند در فضاى آپارتمانى کوچک برپاست، اما مزین به نگاههاى مهربان خانم دکتر «صفارزاده» در عکس هایى است که در و دیوار را پر کرده و به هر سو مى نگرى انگار ترنمى از او مى شنوى که: «من همیشه در راهم! و چشم هاى عاشق من همیشه رنگ رسیدن دارد!»
و اکنون:
صدر خاتون قلم جاى تو کردند بیا!که مریدان همه جمع اند به مهمانى تو
تو صمیمانه در این کوى سفر مى کردىهمه جا هست طنین بار غزل خوانى تو
«فیروزه حافظیان» شاعر نوگرا و مسئول مؤسسه فرهنگى خاتون قلم ، اولین سخنران این مراسم در بیانات خود با اشاره به شعر دکتر «صفارزاده» از کتاب «سفر پنجم» گفت:
«ما ایستاده، ما در حرکت، ما مردمان تماشاگر، ما مردمان تماشایى»
از آن زمان که در مسیر شعر و شاعرى حرکت کردم و با نظر و رهنمودهاى استادان صاحب نظر و اهل فن به تحریر و انشاى سروده هایم پرداختم و مورد نقد استادان عصر خود قرار گرفتم، همواره شخصیت مطرح استاد دکتر طاهره صفارزاده مرا به تفکر و اندیشه وا مى داشت و یک نوع تفاوت سبکى و اندیشه اى در سروده هایشان مى یافتم. از اوان جوانى تا به امروز سروده هاى ایشان با مضامین بدیع و تازه مرا به جستجو و پژوهش وامى داشت، نبوغى را که در شیوایى بیان ایشان احساس مى کردم، مرا موظف مى ساخت تا ایشان را از پیشکسوتان شعر نو تازه و بدیع بدانم و مطالعه اشعار ایشان علاوه بر لذت، احساس نوعى آموزش شعر را در من ایجاد مى کرد، ایجاد شور و شعف و شناخت کلام اللّه مجید که با ترجمه فصیح و بلیغ ایشان در مردم دنیا شورى بوجود آورد، براى من و امثال من، افتخارى آفرید که یک زبان اقرار مى کنیم که جز موهبت و عنایت خاص پروردگار نمى تواند سرمایه این ترجمه کرامت بار باشد … استاد زنده یاد طاهره صفارزاده از بدو تأسیس مؤسسه فرهنگى خاتون قلم با توجه به عنایات خاص خود راهنماى این مؤسسه بوده اند و براى اهداف والاى این مؤسسه چون یاریگرى مهربان.
بزرگترین دغدغه شورانگیز من، چه در موضع مسئول مؤسسه فرهنگى خاتون قلم، و چه به عنوان یک ارادتمند بزرگان اهل قلم، این بود که سپاس و تکریم پیشکسوتانى را که عمر خود را صرف تعالى فرهنگ ایران زمین کرده اند از نخستین تکالیف و وظایف خود بدانم، با این باور که شکر نعمت نعمتت افزون کند.
گسترش فرهنگ ایران زمین و محفوظ داشتن امانات پشتیبان در همین یادمان هاى مختصر یا مفصل وجود دارد. به این اعتقاد به برنامه ریزى پرداختم و نخستین چهره سرافرازى را که جهت تبرک یافتن خاتون قلم برگزیدم، زنده یاد استاد دکتر طاهره صفارزاده بود و ایشان متواضعانه دعوت ما را پذیرفتند، اما متأسفانه این افتخار نصیب ما نشد و به قول خودشان:
به حق، آب است که تبخیر مى شود و مى ماند
تبدیل مى شود و راه مى ماند
سلول هاى عشق، سلول هاى راه
از ماه و سال و قرن نمى میرند
و راهیان دیگر مى آیند و گام هاى عاشقانه آنان پرواز بال هاى بلند است
امروز بلنداى پرواز ایشان به بلنداى کرامتى اعجازگونه مى ماند،
ما در این نشست، ساحت پرارج شان را بزرگ مى داریم از قول ایشان اقرار مى کنیم که «قبیله عشق را مرگ نیست.»
«من اهل مذهب پرسش کارانم
اسکندر گرفت یا تو تقدیم کردى خریدار خرید یا تو فروختى
در جستجوى کفش آبى بودم، کفاش قهوه اى آورد و سبز فروخت نوروز کفش نویى باید داشت، نوروز برف غریبى مى بارید، در هفت سین باستانى، سرخاب را دیدم که هلهله مى کرد و سین قرمز سبز ساکت بود …»
دکتر صفارزاده
دکتر «حکیمه دبیران» استاد دانشگاه در زمینه ترجمه قرآنى خانم دکتر صفارزاده اشاره به اینکه هر یک از مترجمان قرآن، به نکات مختلفى در مقدمه کار خود پرداخته اند، ابتدا در باره اهداف مرحوم خانم مجتهده بانو امین صحبت کرد و سپس با اشاره به توصیه مرحوم علامه طباطبایى در مقدمه المیزان به لزوم مجاهده در فهم کلام پروردگار گفت: «خانم دکتر صفارزاده انگیزه خود از نگارش ترجمه تفسیرگونه قرآن به فارسى و انگلیسى را به صراحت و مستقلاً بیان نکرده، بلکه با انتقاد از ترجمه هاى مختلف در این زمینه، توجه بیشتر دانشمندان مسلمان را به این امر مهم معطوف کرده که باید همگى در رساندن پیام الهى آن چنان که هست کوشا باشند و به زبانى صریح، روان و قابل فهم براى مردم به امر ترجمه و تفسیر بپردازند. ایشان رساندن پیام الهى را مهم تر از زبان و سبک بیان برمى شمارد و مى گوید اینها به جاى خود، اما باید پیام الهى و مفهوم کلمات درست اندیشیده شده و آنگونه که خداوند مى خواهد بیان شود.»
دکتر «دبیران» در ادامه صحبت هاى خود اضافه کرد: «خانم دکتر صفارزاده معتقد بود، تقصیر همه ما مسلمانان بوده که به چند ترجمه انگلیسى آن هم از غیر مسلمانان اکتفا کرده ایم، اکنون مى باید تجدیدنظرى شود و رفع کم کارى شود و با دقت در امر ترجمه قرآن کارهاى جدید توسط دانشمندان ارائه گردد.»
وى در ادامه صحبت هاى خود به ترجمه اسماء حسنى یا نام هاى فوق نیکوى خدا اشاره مى کند و این کار را که نشانه دقت نظر و بینش عمیق دکتر صفارزاده به قرآن است، پاسخى به سفسطه هاى قرن است. سپس در ادامه موضوع ترجمه دعاها را توسط دکتر صفارزاده مطرح کرده و گفت: «دکتر طاهره صفارزاده بدون ریا و با اخلاص تمام رو به دعاهاى معثور آورد و آنها را ترجمه کرد و نشر و اشاعه داد تا همه بدانندکه کلام بلیغ معصوم باید سرمشق آنها قرار بگیرد و غیر از دعا بودن و شفیع بودن و توسل به ائمه و تکرار برخى از اذکار، توجه ایشان به کلام رسا و بلیغ ائمه معصومین از هنرمندى هاى او و از اخلاصش است که انشااللّه در آن سرا، دستگیر خودش شود. دکتر صفارزاده یکى از علل روآوردن مردم به این دعاها را ایجاد آرامش و سکینه اى مى داند که براى انسان به ارمغان مى آید لذا باید براى بهره مندى از شفاعت معصومین به ذیل عنایات همان بزرگواران توسل جوئیم.»
«فرزانه یاورزاده» کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسى و عضو هیئت مدیره مؤسسه فرهنگى خاتون قلم سروده خود به نام «میراث صفا» را در ماه روز عروج بانوى قرآن و شعر و ادب قرائت کند:
یادمان باد توانمندى قرآنى تو
وقت نجواى تو با حضرت ربانى تو
یادمان باد صفاى قدم طاهره ات
شوکت ناصیت هیبت عرفانى تو
یادمان باد به محراب حضور جانان
قصه راز تو با دلبر جانانى تو
دیده پاک تر از پاک ترت عاشق بود
کرد زان هاتف جان عزم فراخوانى تو
گفته بودى که تویى منتظر فصل عروج
تا رسد اذن درا از در رحمانى تو
تا به میثاق فنا رفته اى از شهر طلب
دل به میقات وصال است ز ره دانى تو
صدر خاتون قلم جاى تو کردند بیا!
که مریدان همه جمع اند به مهمانى تو
تو صمیمانه در این کوى سفر مى کردى
همه جا هست طنین بار غزل خوانى تو
ابر پربار گلوى تو به بارش چو نشست
گشت میراب صفا دیده بارانى تو
«تو که از طایفه زنده بى مرگانى»
هست آغاز دگر نقطه پایانى تو
یادمان باد ترا دولت سعى ات دادند
بود میراث سعى حظّ مسلمانى تو
عزت نفس تو در دفتر پر برگ زمان
حسن شأن شرف اشرف انسانى تو
چه کریمانه به پیمانه عمرت داده است
جرعه نوش بقا ساقى قرآنى تو
نارسا شعر دل و فضل تو حاشا اى دوست!
هست «فرزانه» همان طفل دبستانى تو
خانم «یاورزاده» در مورد شعرش گفت: «شعر میراب صفا برگرفته از یکى از شعرهاى خانم دکتر «صفارزاده» است. «بغض من وقتى به اشک تبدیل شود همه جا را فرا مى گیرد و آن زمان همه صحراها را سیراب مى کند …
ابر پربار گلوى تو به بارش چو نشست
گشت میراب صفا دیده بارانى تو»
آنچه هرگز فراموش نمى کنم سعه صدر خانم دکتر است به طورى که در اولین برخورد با من، آنچنان صمیمیتى از خود نشان دادند که گویى سال هاست با من همنشین است.
سعه صدر تو هرگز نرود از یادم
از دو چشمان تو شد نور صفا حاصل ما
یاد آن روز در این خانه خاتون قلم
همچو خورشید شدى روشنى بخش محفل ما
از صفات بارز دیگر این استاد عالیقدر، تواضع و عدم شهرت طلبى او بود. مى خواستیم همین جا مراسم باشکوهى براى او ترتیب دهیم حتى تندیس آن را هم سفارش دادیم، وقتى فهمید عصبانى شد که: «چرا این بودجه را در جاهاى دیگر خرج نمى کنید. نمى خواهم در سالن فلان هتل براى من گرامیداشت بگیرید.»
خانه ساده اش بسیار راحت بود، خیلى صمیمى و مهربان وارد مى شدى، مى نشستى. سروده هاى خانم صفارزاده نیز به همان راحتى صفاى درونى اش است. به نظر من خانم صفارزاده، همان شیوه اى را در سروده هایش نشان مى دهد که برخى از صاحب نظران ما، در مورد شعراى بزرگ ایرانى گفته اند، یعنى شعر او سهل و ممتنع است، سرودن شعر آسان است و براى همه قابل فهم ولى ممتنع است، یعنى هر کسى نمى تواند به همین راحتى شعر بگوید به طورى که مورد فهم و درک کودک مدرسه نرفته هم قرار بگیرد.»
«منیژه آرمین» روانشناس، مجسمه ساز و کارشناس ارشد مشاوره دیگر سخنران این مراسم بود. او به بررسى اشعار و آثار اجتماعى خانم دکتر صفارزاده پرداخت و برخى از ویژگى هاى این بانوى اهل قلم، مانند حساسیت وى نسبت به اوضاع اجتماعى و سیاسى زمان خود پرداخت و اظهار داشت: «نکته هایى در شعر خانم دکتر صفارزاده وجود دارد که چه از نظر معنا و محتوا و چه از لحاظ قالب، واقعا تازگى دارد، شاعر از قراردادهاى اجتماعى و بروکراسى آن زمان فاصله گرفته و بروکراسى را باعث تخریب روح انسان مى داند. در بخشى از شعر استخدام این شاعر مى بینیم: همکارانم در جا زنان به هم مى رسند و داورى مى کنند، او از این پس چطور زندگى خواهد کرد؟ بدون مرخصى سالانه، بدون قهوه ساعت ۱۰ صبح، بدون رئیس.»
سپس خانم آرمین در ادامه صحبت هاى خود، از نگاه طنزآلود دکتر صفارزاده به چپ گرایان آن زمان که قشر بزرگى از روشنفکران را به خود جلب کرده بود و از جسارت و شهامت این شاعر سخن گفت و به این شعر اشاره کرد:
«شکر که همه دارند به حداقل تساوى مى رسند، یک بشقاب، یک موز، یک پرتقال، یک سیب لبنان به فردوسى هم یک تالار داده اند …»
باز خانم آرمین به زوایاى شخصیتى دکتر صفارزاده پرداخت و گفت: «خانم صفارزاده موقعیت خود را به عنوان کسى که نمى تواند دیدگاه ماتریالیستى داشته باشد، مشخص مى کند و در شعر خود مى گوید:
من دنبال یک جفت چشم مى گردم، یک جفت چشم که فرصت به بالا نگریستن داشته باشد …»
و اضافه کرد: «شعر سفر اول نقطه عطفى در شعر خانم صفارزاده است چرا که او مانند نقاشى زبردست عواطف انسانى، مسائل سیاسى و مسائل شخصى خود را در کنار هم مى گذارد و از تلفیق آنها با هم اثرى جاودانه خلق مى کند:
بوى عود را شنیده بودم
بوى سوختن استخوان عود را نه
دیروز بر دوش آدمى ارابه اى را دیدم بارش مهاراجه
گفتم وحده لااله الا هو …»
خانم «آرمین» در بخشى از صحبت هاى خود به مقایسه «فروغ فرخزاد» و «طاهره صفارزاده» پرداخت و با اشاره به اینکه هر دو شاعر از خط قرمزها عبور کرده اند خاطرنشان کرد «فروغ از خط قرمز مسائل خصوصى گذشته اما طاهره صفارزاده از خط قرمز مسائل پرخطر سیاسى و اجتماعى عبور کرده است.»
سپس خانم «غزل تاجبخش» شعر زیبایى را به روح خانم «طاهره صفارزاده» هدیه کرد:
«سلام، سلام، سلام که نام زیباى خداوند است
و سلام بر همه الا بر سلام فروش
طاهره نور بود و از تبار تربت و تبارک
نام او را بى وضو بر زبان نیاورید و اگر صدایش مى زنید
یادتان باشد که بیعت او با دست هاى برگ بود و سفرش با امام صادقان (اشاره به روز وفات خانم صفارزاده)
و امروز نیز وفات امام جواد
او راهى دور نرفته است
از خانه دیروز تا خانه فردایش تنها چند وجب فاصله است
از این دنیاى خاکى تا آن دنیاى پاکى
او همیشه در راه است
در همسایگى کبوتران امام زاده صالح
در انتظار شفاعت دانه برمى چیند
او طاهره بود و از تبار یاسین و طاها
او زیارت رفته است عاشقانه و پاک
در همین نزدیکى تا دیار روشن معصومان»
و بعد شروع به خواندن غزلى زیبا و پرمعنا کرد:
«من و دل ولوله کردیم و تو را داد زدیم
درد را مسئله کردیم و تو را داد زدیم
شور و دیوانگى و دلهره و خاموشى
همه را حوصله کردیم تو را داد زدیم
دیدنت دورترین نقطه اشراق، ولى
عشق را هم صله کردیم و تو را داد زدیم
دست ها را به خرابات خدایى بردیم
از خدایان گله کردیم و تو را داد زدیم
همچو یک بوسه خاموش به لب هاى سکوت
زندگى را یله کردیم و تو را داد زدیم
از سکوتى که چنین مى جودم ناى به ناى
بارها فاصله کردیم و تو را داد زدیم
چشم لبریز عطش بود و غزل مى جوشید
دل در این مرحله کردیم و تو را داد زدیم»
سپس جناب آقاى «حمید سبزه وارى» شاعر گرانقدر ایران زمین به منظور گرامیداشت عزیز از دست رفته سروده اى قرائت کرد:
«برخیز اى به خواب گران خفته
هرگز مباد خواب تو آشفته
از ما چراست روى تو بنهفته
اى ترک دوستان و جهان گفته
از حال ما بپرس که دلخونیم
دور از تو رنجدیده و محزونیم
برخیز و شو به جانب گلشن ها
با دوستان خرام به دامن ها
بنگر به نقش سورى و سوسن ها
اینسان مخواب اى گل من تنها
پاییز و باغ، سبز و تماشائیست
اینک نه وقت عزلست و تنهائیست
برخیز و رو به جانب صحرا کن
صحرا خوش است خوب تماشا کن
از دل هزار عقده غم وا کن
اى جان ز کنج عزلت پروا کن
گلشن طلب، فضا و چمن زیباست
اى مهربان فراغ تو، جانفرساست …
خانم دکتر «عریان» مدرس دانشگاه تربیت معلم، از اساتید افتخارآمیز و چهره هاى ماندگار، به درخواست خود، آخرین سخنران این محفل روحانى بود.
«رشته من علوم پایه فیزیولوژى غدد درون ریز است و نمى توانم در جمع فرهیختگان ادب و هنر صحبتى داشته باشم اما با توجه به بحث هایى که در مورد زوایاى گوناگون شخصیتى و آثار خانم دکتر صفارزاده صورت گرفت، خیلى متأسفم که فرصتى براى آشنایى بیشتر و نزدیکتر با این خانم بزرگوار نداشته ام.
همه ما در زندگى کارهاى بزرگ و مهمى انجام مى دهیم و بى شک خانم طاهره صفارزاده از کسانى بوده اند که کارهاى بزرگ زیادى انجام داده و به همین دلیل الان در اینجا هستیم و راجع به ایشان صحبت مى کنیم، من مطمئنم که گرچه ایشان از چهره هاى ماندگار نبودند، اما واقعا ماندگار هستند. بررسى زندگى و تلاش بى وقفه خانم دکتر صفارزاده نشان مى دهد که ایشان در دورانى که دختران چندان در حوزه علم و تحصیل فعال نبوده اند، حضور داشته اند و سختى هاى بسیارى را در راه علم و دانش متحمل شده و با پشتکار عشق راه خود را تا رسیدن به موفقیت ادامه داده است. و این خود بزرگترین پیام براى نسل جوان ایران بخصوص دختران است که باید در راه علم و دانش کوشا باشند و سعى کنند به مدارج علمى بالا دست یابند و در این راه سختى ها و مشکلات، دلسرد و ناامید نشوند.»
سپس دکتر «عریان» چند بیتى را که فى البداهه سروده بود براى حضار خواند و مورد تشویق همه بزرگان قرار گرفت.
باز هم به سراغ یکى از اشعار زیباى دکتر «صفارزاده» مى رویم و آرزو مى کنیم روح فرزانه اش غریق رحمت باشد.
«اى بانوى شهر گلوى تان هرگز از عشق بارور نشده وگرنه سرخاب را به اشک مى آلودید و سین ساکت سر را سلام مى گفتید …»
پدیدآورنده: پریسا پورعلمدارى
۱۳۸۹/۰۹/۱۰
نقل از سایت:http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6700&id=79484