لب گل بشکفد از صوت داود

(به امید و آرزوی ظهور حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه)

 

به هر سو جلوه گر شد چهره گل

شده دستان‌سرا از شوق بلبل

 

به گوش آمد سرود بلبلستان

شده رقصان بهاری در زمستان

 

لب پیمانه‌ها از عشق جوشید

که ساقی از لبش مستانه نوشید

 

نظر در نرگسان ناز پیچید

به رویش جلوه‌ی دلدار خندید

 

نسیم آمد شکن در گیسوی گل

چه عطر پونه آمد بوی سنبل

 

لب ساقی به غمزه آفرین گفت

چه مرواریدها در انگبین سُفت

 

شمیم بوستان در جان روان شد

تمام باغ رنگ ارغوان شد

 

به دست سینه سرخان سرخی گل

حریم عاشقان شد شور بلبل

 

زمستان رفت وگل آمد به ایوان

بهار آمد چه سوسن‌ها به دامان

 

سرود سرد غم بشکست لاله

شقایق جلوه گر شد در پیاله

 

لب ساقی به آوای بهاران

شرابی ریخت در چشم خماران

 

شراب شوق در پیمانه جوشید

به بزم باده سرزد نور خورشید

 

صنوبر گیسوانش آتشین شد

که آن یاقوت در زلفش نگین شد

 

جهان شد بوستانی غرق در گل

به هر سو جلوه گر سیمای سنبل

 

جهان روشن ز کار لاله کاران

تو گویی روح گل باریده دوران

 

تو ای جانان من جان‌ها فدایت

به بزم مهر دل‌ها آشنایت

 

شباب سینه‌ات اوج بهاران

نَفَس‌های گلی در زیر باران

 

کلامت آیه‌های آسمانی

شکوهت قدرت صاحبقرانی

 

بوَد بر پای مهرت بوسه زن ماه

تویی بر رمز و راز عشق آگاه

 

شکسته دوریت آیینه‌ها را

دلِ ما را و قلبِ لاله‌ها را

 

خدایا کی بیاید روز موعود

زمین آذین شود از صوت داود

 

لب گل بشکفد از نای داود

که مستی‌ها دهد بر ناله‌ی عود

 

جهان گردد فروزان از قیامش

شود روشن دل دوران به نامش

 

«سیده فیروزه حافظیان»