عطر یاسین

شکوفا شد به گلشن سوره‌ی نور

ز روی دوست یا رب چشم بد، دور

برآمد از فلک گلبانگ تکبیر

که آمد صاحب شمشیر و تدبیر

نگر آیینه پُر آلاله آمد

به شوق او ز دیده، ژاله آمد

نمایان شد علی جان ماه رویت

فروزان شد زمین از آبرویت

چمنزاران ز تو آذین گرفته

نسیم عطر گُل یاسین گرفته

گلستان رُخَت دلخواه دارد

کلامت گوهر الله دارد

نگاه عشق دلداران بسویت

تو در آیینه، دل‌ها محو رویت

شمیم عاشقی، کوی تو دارد

گلاب احمدی بوی تو دارد

تو مملو از بهاران جَنانی

امین حق، امیر مؤمنانی

تو آیین محمّد را پیامی

قیامت قامتی جانا قیامی

فروغ هل اتی باشد به جامت

شکوه اِنّما تفسیر نامت

گُل زُهد تو در سجاده جوشید

به محراب تو نور افشاند خورشید

سحر مسحور ذکرت بود ای گُل

ثنا گوی تو در گلزار بلبل

قیام نور در المؤمنونی

نگین خاتم هُم راکعونی

فراز آتِنای کِبریایی

گُل حُسن و حریم رَبّنایی

ندای حق شوی در قله‌ی قاف

یَدِ محشر مؤذن، ماه اَعراف

چو در جای نبی خفتی به بستر

ز گردون گُل فرو بارید، اختر

که معراج تو آن شب با نَبی بود

چه حال عشق، با گُل گفتنی بود

ز تو اوج رشادت جلوه‌گر شد

نهال آفرینش بارور شد

تو باب باغ علم مصطفایی

کلیدِ گنجِ آیینِ وفایی

گُل روی نَبی وصف جمالت

کمال فاطمه توصیف حالت

چو مهری بر دل زهرا شکفتی

حدیث عشق، با جانانه گفتی

حَسَن از حُسن رویت وام دارد

حسین از غیرتت پیغام دارد

گُل تقوای شمع کائناتی

عزیز تشنه کامانِ فُراتی

شب از اشک تو مروارید‌ها سُفت

ز شط خونِ ظهر کربلا گفت

نفس در سینه‌ها یکسر شده آه

از آن لحظه که نالیدی لب چاه

بگو از حال نخلستان و آن چاه

ز سوز و رمز و راز خویش، ای ماه

که از نوح نبی بالاتری تو

به یرضی و رضاها افضلی تو

که ایثار از رَهَت نشأت گرفته

رفاقت از دَرَت رَفعَت گرفته

بگو تا حال ما سامان بگیرد

غم بی‌همدلی درمان بگیرد

علی جان اشک ما و مأمن تو

علی جان دست ما و دامن تو

 

«سیّده فیروزه حافظیان»

 

منبع: کتاب ساقه‌ای تا ماه، صص ۱۴۹ – ۱۴۴